مصاحبه با محمد کاظم کاظمی - شاعر، نویسنده و پژوهشگر افغانستانی
فرهنگ وادب در فراخنای تاریخ , بستر آفرینش افتخارات بیشماری مختص صاحبانش بوده است. در حفظ، ارتقاء، ترویج و تعدیل فرهنگ ها, زبان رول حیاتی داشته و دارد. غنامندی زبان ، ادبیات و فرهنگ در حقیقت حاصل تلاش های آگاهانی بوده است که در طول تاریخ فریادهایی را که از تفکر و اندیشه نشأت گرفته، با آثار و قلم نیکویشان در پهنای گیتی به یادگار مانده اند.اینک "سخن نو" درراستای ارج دهی و قدردانی از زحمات شایسته و قابل تقدیرنخبگان و پیشکسوتان افغانستانی که نقشی بس حیاتی و ماندگار در فرهنگ و زبان این مرز و بوم داشته اند، بخشی را تحت عنوان "معرفی نامه" در فصل نامه اختصاص داده که به معرفی خبره گان و فعالان در راستای هنر، ادبیات، فرهنگ ، موسیقی و غیره می پردازد.
لذا در اولین شماره به معرفی یکی از فرهنگیان سرشناس و زحمت کش کشورمان پرداخته ایم که جامعه ی فرهنگی ما چه در داخل و چه در خارج ازکشور با آثار ارزنده ی این شاعر و نویسنده ی عزیز آشنا هستند و آثار گرانمایه او نقش موثری در فرهنگ و ادبیات کشور ما داشته است. طی مصاحبه تیلیفونی که با ایشان داشتیم به معرفی وی چنین پرداختیم:
سخن نو: خواهشمندیم که از خود و خانواده تان شناختی به خوانندگان مجله ی ما ارائه دهید.
کاظمی: متولد سال 1346 خورشیدی هستم یعنی حدود چهل سال پیش در هرات. بعد از آن در دوران کودکی به کابل کوچ کردیم. دوران مکتب را تا صنف دوازده در کابل سپری کردم.بعد از آن بخاطر وضعیت خاص کشور و به این دلیل که غالبا مردم ما از مملکت به اطراف و اطناف دنیا مهاجر می شدند,ما هم به کشور ایران مهاجر شدیم.از همان سال به بعد تا بحال یعنی از حدود سال 1363 در مشهد زندگی می کنم.بخشی از تحصیلاتم را در رشته ی مهندسی ساختمان در مشهد به پایان بردم. ولی در عمل وارد حوضه ی فعالیت های ادبی و فرهنگی شدم و از تحصیلاتم در زمینه ی مهندسی چندان استفاده ی جدی نشد. البته من از این وضعیت ناراضی نیستم.حدود 15 سال است که مشغول فعالیتهای ادبی و فرهنگی شدم از نوع روزنامه نگاری , ارتباط با بعضی از نشریات و محافل انتشاراتی و نوشتن و تحقیق و پژوهش در حوزه ی ادبیات.در سال 1374 ازدواج کردم وهمسرم خانم زینب بیات هستند و دو دختر به نامهای ساره هفت ساله , مریم سه ساله دارم.
سخن نو: آیا همسر و فرزندانتان هم در فعالیت های فرهنگی شرکت دارند؟
آقای کاظمی: بله, البته فرزندان هنوز به سنی نرسیده اند که ما بتوانیم جدی قضاوت کنیم ولی دختر بزرگم ساره که هفت ساله است در فعالیت های هنری مخصوصا نقاشی یا رسامی استعداد ویژه ای دارد. همسرم نیز همچنان که خود شعر می سراید و دیگر کارهای ادبی می کند, در فعالیت های مطبوعاتی یعنی در رادیوی برون مرزی مشغول به کار هستند و تهیه کننده ی رادیو هستند.
سخن نو: خانواده ی شما تا چه حد در پیشبرد اهداف و فعالیت های فرهنگیتان سهیم بوده اند؟
کاظمی: خانواده من نقش موثری در پیشبرد اهداف و فعالیت های من داشته اند. از قدیم خانه ی ما خانه ی بحث و کتاب خواندن و نشریه و مشاعره و فعالیت هایی از این نوع بوده است.خانواده ی ما اهل صدر و علم بوده اند چنانکه از ما چهار برادر که در افغانستان رشد کردیم هر چهار نفر به تحصیلات عالی رسیده اند و این بخاطر این بود که در محیط علاقه مند به مطالعه بار آمده بودند. بعد از آن که ازدواج کردم , خوشبختانه این وضعیت ادامه پیدا کرد و محیط خانواده ی ما غالبا یک محیط فرهنگی بوده و نوعی آرامش برای من داشته است که بتوانم به فعالیت ها ی فرهنگی خود ادامه بدهم. مخصوصا اینکه از لحاظ دغدغه های معیشت هم کم و بیش بدلیل وضعیت خاص خانوادگی کمتر در فشار بودیم.ما هر دو نفر شاغل هستیم و این تا حدودی سنگینی بار زندگی را تقسیم می سازد واین خودش زمینه ای شده است که من بهتر کار کنم.
سخن نو: لطف کنید شناخت بیشتری در مورد فعالیت های فرهنگی و ادبیتان ارائه دهید.
کاظمی: عرض کنم که من در این ده تا دوازده سال اخیر کلا مشغول فعالیت های ادبی بودم . دفتری بنام دفتر ادبیات افغانستان تاسیس کرده بودیم که کارهای ادبی برای افغانستان در آن انجام می دادیم و حاصل کار آن چندین کتاب در زمینه ی شعر و داستان از افغانستان بود.بعد از آن با تاسیس نشریه ی " در دری" , بعد از یکسال به آن نشریه پیوستم و جزء هیات تحریه ی آن نشریه بودم و تابحال مسئولیت ما در نشریه ی خط سوم که شکل تغییر یافته ی "در دری" است ادامه دارد.گذشته از آن در سال های اخیر با بعضی از مطبوعات ایرانی و بعضی از رسانه های دیگر مهاجرین ما در دیگر جاهای دنیا نیز سر و کار داشتم.کار عمده ی من در این چند سال اخیر تألیف و ویرایش و امور فنی کتاب هایی بود که برای افغانستان چاپ میشود..علاوه بر آن چند مجموعه ی شعر چاپ کردم.یکی کتاب "پیاده آمده بودم " و دیگری" قصه ی سنگ و خشت" و سه کتاب تحقیقی در زمینه ی شعر و مسائل زبان فارسی مثل کتاب "روزنه" که یک مجموعه ی آموزشی شعر است و کتاب" شعر پارسی" و کتاب دیگری بنام "همزبانی و بی زبانی". در این یکی دوسال اخیر من مشغول فعالیت هایی درباره ی شعر بیدل بودم یعنی برگزیده ای ازآثار عبدالقادر بیدل را فراهم کردم و ودریک حجم نسبتا مطلوب و با کیفیت گنجاندم که انشالله مورد پسند دوستان واقع خواهد شد که در حال آماده شدن است. کتاب دیگری درباره ی بیدل در دست دارم وگذشته از اینها مجموعه ی وسیع و گسترده ای از مردم ما که در ایران چاپ می شود را ویرایش کردم.یکی از عمده ترین فعالیت های ما در این سالها ویراستاری بوده است. این ویراستاری تقریبا تابحال ادامه دارد که از بین کتاب هایی که من ویرایش کردم میتوانم" افغانستان در پنج قرن اخیر" مرحوم فرهنگ را اشاره کنم, "نقد بیدل" استاد سلاح الدین سلجوقی و کتاب" سرگذشت یتیم جاوید واخلاق نیکو مخوص" با تر جمه های استاد سلاح الدین سلجوقی و" آثار هرات استاد خلیل الله خلیلی" و یک تعداد زیادی از کتاب های شعر و داستانی که در این سالها در افغانستان منتشر شده است و بعضی از متون ادبی و تاریخی.
سخن نو: موقعیت زندگی و فعالیت های فرهنگی خویش را درایران چگونه ارزیابی میکنید؟آیا سختگیریهایی که نسبت به مهاجرین افغانی در ایران صورت می گیرد زندگی و موقعیت فردی شما را هم تحت تاثیر قرار داده است؟
کاظمی: به یک مبنی تاثیر گذاشته به این خاطر وقتی که آدم دغدغه ی مهاجر بودن و محدود بودن را در یک کشور دارد و با آزادی تمام نمی تواند هر کاری که خودش خواسته بکند و همواره این دغدغه برای او وجود داشته باشد که با سختگیریهای اداری مواجه شود , قاعدتا آرامش خاطر تا حدودی از او صلب می شود. منتها آن سختگیریهایی که بهرحال برای عموم مهاجرین ماست خصوصا کسانی که مشغول فعالیت های فیزیکی مثل کارهای ساختمانی هستند, برای ما که اهل قلم بودیم کمتر بوده است.چون ما در یک کشور همزبان و دارای یک جماعتی از اهل شعر و ادبیات و فرهنگ بسر می بریم. طبیعتا رفتاری که با یک کسی از اهل قلم می کنند کم و بیش نه صد در صد متفاوت است . در واقع مضایغ و تنگناهایی که برای عموم مردم وجود دارد, برای یک فردی که سر شناس هست و جامعه ی ادبی ایران او را می شناسد ,شاعرها و نویسنده های مملکت او را می شناسند,کتاب های او چاپ می شود و کم و یش آثار او را می خوانند, این مضایغ کمتر بوده است.منتها ما در کنار خودمان همواره سختی های بسیار زیاد و شدید مهاجرینمان را دیدیم و این در شعرهای من کم و بیش انعکاس پیدا کرده است.
سخن نو: آقای کاظمی چون از شعر و ادبیات سخن گفتید ودر مجموع تخصص خود شما هم در ویرایش و شعر و ادبیات است و در این راستا شعر و ادبیات وویرایش جامعه ی فرهنگی افغانستان از مزایای آن برخوردار بوده است.در خصوص شعر تعریف خود شما از شعر چیست؟
کاظمی: واقعیت هم همین است که شعر را نمی توانیم به صورت عموم تعریف کنیم.باز هم تعریفی که یک منتقد از شعر می کند فرق می کند و کسی که منتقد است از بیرون با شعر مواجه می شود و آن شعر را با یک سلسله اجزا و عناصر تجزیه می کند مثلا تعریفی که معروف است شعر رستاخیز زبان است و یا رستاخیزی است که در کلمات رخ می دهد و شاعر کاری می کند که زبانش از حالت عادی خارج شود. منتها برای کسی که شعر می سراید در لحظه ی سرایش هیچ تعریفی بر نمی تابد فقط یک حس و حال لحظه ای و ناگهانی است که به سراغ ما می آید و دوباره تکرارن نمی شود. یعنی یک حسی است که می آید و بعد غیب می شود و اگر درآن لحظه توانستی از آن حس استفاده کنی. یک اثر هنری آفریدی و در آن لحظه موقع سرودن شعر هیچگاه نمی توانی به مقتضای آن تعاریف عمل کنی یعنی فکر کنی که بر اساس ین تعریف مثلا شعر دارای چه چیزهایی است و باید به آنها عمل کنیم.یک مقدار زیادی روند ناخودآگاه دارد و اگر خواسته باشیم بصورت خودآگاه عمل کنیم شعرمان تصنعی و ساختگی از کار در می آید به همین ملاحظه است که در مقام سرودن نمی توانم شعر را تعریف کنم ولی در مقام نسخ کردن و ارزیابی کردن فکر می کنم همین که دکتر شفیعی می گوید:شعر رستاخیزی است که در کلام رخ می دهد شاید مناسبترین تعریف باشد.
سخن نو: جایگاه شعر را در حفظ زبان و فرهنگ یک کشور، چگونه ارزیابی می کنید؟
کاظمی: واقعیت امراین است که ما زبان را به کمک همین شعر حفظ کردیم.شعر زبان را رسمیت می بخشد به این معنی که بسیاری از کلمات وقتی وارد شعر می شوند ما آنها را جدی می گیریم و جزء کلمات زبان خود تلقی می کنیم.از اینکه بگذریم ما بسیاری از آموزشهای مربوط به زبان را یعنی آموختن زبان را به کمک متون شعری کهن خود یاد می گیریم واین بسیار موثر است یعنی می توانیم بگوییم متون ادبی و آموزشی ما شعر است واین باز کمک دیگری است. جدا از اینکه وقتی آدمی به یک زبان خاص, شعر می سراید, در آن زبان احساس قابلیت و قدرت و توانمندی می کند و حاضر نیست این زبان را به راحتی از دست بدهد چرا که زبان دیگرتنها کاربرد داد و ستد و گفتاربرای او ندارد بلکه یک کارکرد هنری هم برای او دارد.من این را به اینصورت بیان می کنم که ما اگر خواسته باشیم یک نیاز معمولی و روزمره ی خود را بیان کنیم شاید بتوانیم به هر زبانی این کار را انجام دهیم ولی وقتی شعر میسراییم , این دیگر از یک نیاز معمولی متفاوت است و برای نیازهای برتر است.بنابراین در شعر یک نوع احساس برجستگی می کنیم که حاضر نیستیم به زبان دیگری بیان کنیم.بنابراین این شعر است که لاجرم مارا بسوی زبان مادریمان سوق می دهد.
سخن نو: تعریف شما از شعر سپید چیست و در مورد قضاوت مرحوم اخوان ثالث در مورد شعر سپید چه نظریه ای دارید چنانکه ایشان این غالب شعری را شعر نمی دانند و یا نمیتوانند شعر محسوب کنند؟
کاظمی: به نظر من شعر سپید شعری است که همه ی ویژگی های شعر را دارد تنها چیزی که ندارد وزن عرضی است که شعر کهن و نیمایی دارد.این چنین شعری را می توانیم شعر سپید بگوییم.منتها باید شعر باشد یعنی از لحاظ تخیل و عاطفه و مهارت های زبانی خلاء وکمبودی وزن را جبران کند.
در مورد قضاوت مرحوم اخوان ثالث در مورد شعر سپید باید بگویم ایشان نه اینکه مطلقا بگوید شعر سپید, شعر نیست بلکه میگوید همه چیزهایی که ما از شعر انتظار داریم شعر سپید ندارد. یعنی شعر سپید ممکن است تخیل داشته باشد ولی آن احساس ترانگی و موسیقی را در شعر حس نمی کنیم.اومیگوید:چون با موسیقی عادت کردیم و انس گرفتیم همیشه انتظار داریم که شعرمان با نوعی موسیقی همراه باشد که این موسیقی دردیگر غالب های شعری هست ولی در شعر سپید نیست.برهمین اساس اخوان بعد از یک دوره شعر سپید گفتن از این نوع شعر دیگرکناره گیری می کند. ولی واقعیت امر این است که ما این نظر اخوان را بعنوان کسی باید بپذیریم که با شعر کلاسیک یا شعر کهن ما عادت داشته است واصلا در جوانی قصیده سرا بوده است و طبیعتا چنین شخصی آنقدر با وزن شعر عادت داشته است که نمی تواند شعر بی وزن را بپذیرد.ولی کسانی دیگرمثل احمد شاملوکه با متون قدیم سر وکار نداشته وبه آن صورتی که اخوان شاعر زبده ی شعر کلاسیک بوده , اونبوده است , بنابراین شعر و وزن برای اوبسیار مهم نیست. من در اینجا تصور می کنم این به طبیعت افراد بستگی دارد که شعر موزون را می پسندند یا شعر بی وزن.مثلا برای خود من شعری که بدون وزن باشد آن چنین اثری را بر من نمی گذارد که یک شعر موزون می گذارد.واین شاید برای من اینطور باشد و برای دیگر افراد نباشد.
سخن نو: چه عواملی باعث شده است که شما در شعرهایتان دردهای اجتماعی جامعه را بیان کنید؟
کاظمی: عرض کنم یک مقدار مربوط به وضعیت خاص مملکت وجامعه ی ماست که همیشه دچار ودرگیر بوده است.طبیعتا وقتی یک شاعر خواسته باشد برای مردم شعر بسراید ناچار از این درگیری ها و مشقت ها شعر می گوید.یک مقدار مربوط به طبیعت شخصی و پرورش خانوادگی ما می باشد.در مجموع خانواده ی ما خانواده ای نسبتا دارای اضافه مسئولیت بوده اند یعنی از قدیم پدر کلان و پدرم درگیر فعالیت های سیاسی و اجتماعی بوده اند و همیشه سعی می کردند نقش موثری در جامعه داشته باشند و انسان های درگیر با مسائل بوده اند و این درگیری با مسائل به ما هم سرایت کرده وما هم از وقتی که وارد اجتماع شده ایم همیشه با مسائل روز مرتبط بودیم و بی تفاوت و انسانی که فقط به زندگی شخصی خود فکر کند نبودیم و این را هم مدیون نوع پرورشی هستم که در خانواده ی ما حاکم بود وتا حدودی این تعهد و احساس مسئولبیت در خود من هم دیده می شد. وضعیت مملکت ودردهای اجتماعی جامعه ما را وادار میکرد که اگر تعهدی هم نداشتیم بنابر ضرورت والزام باید داشته باشیم.و این دو مورد بود که شعرهای مرا درگیر با مسائل اجتماعی می کرد. می توان گفت تقریبا هیچ شعری ندارم که با موضوعی کلنجار نرفته باشم.
سخن نو: شما اشاره کردید که در زمینه ی مهندسی تحصیل کرده بودید.چه باعث شد که شما از بخش مهندسی به بخش ادبیات وارد شوید که تفاوت عمده ای با هم دارند؟
کاظمی: واقعیت امراین است که درمن هر دو علاقه بود منتها کم کم این علاقه در من پررنگ تر شد و دیگری کمرنگ تر.یکی از دلایل پر رنگ تر شدن آن , احساس نیازی بود که در جامعه ی ما به این نوع کار می شد.من احساس می کنم ما در حوضه ی ادبیات, نیازمندی خیلی شدیدتری داریم نسبت به به حوضه ی مهندسی.نه اینکه آن کار , کار مفیدی نباشد چه بسا خودمان در خانه ای زندگی می کنیم که یک مهندس آن را ساخته است منتها فعلا ما یک اولویت هایی داریم به این معنی که در حوضه ی امور فنی و مهندسی کسانی هستند که آن کار را بکنند و اگر خود نداشتیم می توانیم نیرو از خارج بگیریم منتها در حوضه ی ادبیات ما نسبتا فقیر هستیم خصوصا در این سالها آنقدر کم تعداد بودیم که اگر میدان را خالی می گذاشتیم کسی نبود پر کند و واقعا این کارها لنگ می ماند تا انجام شود.مثلا فرض کنیم اگر من کتاب" افغانستان در پنج قرن اخیر" را ویرایش نمی کردم این کتاب همچنان پر غلط و با کیفیت نامطلوبی که در چاپ های اول خود داشت چاپ میشد با اینکه کتاب ارزشمندی از لحاظ تاریخی است و همچنین بسیاری از کتاب های دیگر.مثلا فرض بداریم که اگرمجموعه ی آموزشی شعر روزنه را نمی نوشتم در این 10 تا 12 سال دیگر این کتاب نوشته نمی شد چنانکه تابحال هم نوشته نشده است.ولی در حوضه ی فعالیت های مهندسی چه بسا این کارها پیش میرفت و هیچ مشکلی ایجاد نمی شد.این بود که ما بیشتر احساس نیاز واهمیت را درک کردیم.گذشته از اینکه ذوق و سلیقه ی من هم بیشتر در این کارها انس دارد.
سخن نو: نقش فرهنگیان ما را در خارج کشور,در پیشبرد اهداف کشور چگونه ارزیابی می کنید.
کاظمی: واقعیت این است که ما باید محیط خارج کشور را باید یک سکوی پرش برای کار جدی در افغانستان بدانیم.یعنی موقعیت مهاجرت برای ما باید محیط فرا گرفتن دانش و مهارت ها و همچنین آشنا شدن با جهان و کسب امکانات مادی و معنوی برای ساختن فردایی بهتر برای افغانستان باشد. اگر مهاجرت به این نیت برای ما باشد و یا حداقل برای یک تعدادی از ما به این هدف تبدیل شده باشد مسلما برای کشور ما سودبخش است.متاسفانه بسیاری از مهاجرین ما بدلیل اینکه از فقر و مشکلات و بدبختی گریختند و به کشورهای دیگر مهاجرشده اند. بیشتر در این فکرند که حداقل یک زندگی ساده و مختصری برای خود و خانواده ی خود سر وسامان بدهند و توقعی بیشتر از این ندارند.طبیعتا این نوع مهاجرین در آینده ی نه چندان دور در جامعه ی میزبان هضم می شوند و آنها انگیزه ی زیادی به بازگشت به کشور ندارند.منتها یک عده کسانی هستند که واقعا علاقه مند به کار در داخل افغانستان بوده اند و چون برایشان مقدور نشد, سعی کردند در جایی دیگر این کار را به نحوی که ممکن است انجام دهند و حاصل آن را به داخل کشور بفرستند و یا اینکه خودشان بصورت قویتر و غنی تر شده ای به کشور برگردند.اگر بین مهاجرین ما حداقل پنج فیصد یا ده فیصد به همین صورت به کشور برگردند برای کشور بسیار مغتنم خواهد بود, چرا که ما واقعا در داخل کشور فقیر هستیم.من, خودم در ایران شاهد آن بوده ام که هر که در ایران از نظر فرهنگی و تحصیلات رشد کرده است با بازگشت به افغانستان مظهر خدماتی بوده است.البته کشور هم باید این آمادگی را برای پذیرش مهاجرین از لحاظ و جوانب مختلف فراهم کند.
سخن نو: فضای فرهنگی و ادبی را بین مهاجرین در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
کاظمی: شاید بتوانیم بگوییم مساعدترین جو برای رشد فعالیت های ادبی در یکی دو دهه ی اخیر محیط بین مهاجرین در ایران بوده است. ما در اینجا مرکز پرورش و تولید نیروهای ادبی در ایران داشتیم .غالبا کسانی که در جاهای مختلف دنیا سرشناس هستند از جمله کسانی هستند که در ایران رشد کردند.خوشبختانه ما در ایران مجامع بسیار مستدام و پایداری داشتیم که شاید نظیر آن در جای دیگر نداشتیم مثلا ما در مشهد در مرکز موسسه ی "در دری "یک جلسه ی شعری داریم که حدود ده سال است بلاوقفه هر هفته برگزار می شود ومن فکر نمی کنم در بین مهاجرین ما در دیگر کشورها حداقل یک محفل شعر باشد که حدود ده سال توسط بیست تا سی نفر اداره شود و موارد دیگری هم در قم و تهران داشتیم.
خوشبختانه ما در ایران از یک خوش توفیقی و یا خوش اقبالی برخوردار شدیم و آن هم همزبانی با جامعه ی میزبان بوده است و این چیزی است که مهاجرین ما در دیگر کشورها از آن محروم بوده اند و ما باید از این موقعیت به نحو احسن استفاده کنیم.
سخن نو:آیا شما قصد بازگشت به افغانستان را دارید؟
کاظمی: من قصد بازگشت به وطن را از سال های سال داشتم یعنی من هیچ وقت بعنوان یک مهاجری که بازگشت نداشته باشد به ایران نیامدم.به مجردی که پیروزی اول اتفاق افتاد در سال 1371 از اولین کسانی بودم که به کشور برگشتم ولی بدلیل شرایط و وضعیت نامساعد ی که در انجام فعالیت های فرهنگی روبرو شدم و از طرفی دیگر وابستگی هایی از لحاظ خانوادگی و شغلی در ایران پیدا کرده بودم که مانع بازگشت ما تابحال شده است و من امیدوارم که این موانع برای همیشه ادامه پیدا نکند و بتوانم در آینده ی نزدیک به کشور برگردم.منتها من در اینجا حداقل سعی کردم با فعالیت های ادبی برای افغانستان خودم را تسکین بدهم .غالب کار من در حوضه ی کتاب و ویراستاری مربوط به افغانستان است وحاصل کار من غالبا به افغانستان منتقل می شود.برای مثال مطالبی درباره ی متون درسی افغانستان نوشتم که در کتاب های درسی افغانستان کاربرد دارد.کتابی بعنوان روزنه نوشتم که برای شاعران جوان بدرد می خورد. کتاب دیگری بنام همزبانی و بی زبانی نوشتم که برای اصلاح زبان فارسی افغانستان بدردبخور است.کتاب هایی که ویرایش کردم مثل افغانستان در پنج قرن اخیر, دیوان استاد خلیل الله خلیلی و کارهایی از این نوع که مصرف داخلی دارد.
سخن نو: آیا در برنامه های داخل کشور هم سهم گرفتید و آیا برنامه ها و پیش زمینه هایی دارید که در داخل کشور پیاده کنید؟
کاظمی: من کلا در چند سال اخیر از فعالیت های اجرایی و مسئولیتی دوری گزیده ام.یعنی علاقه مند نبودم که فعالیت های تشکیلاتی و گروهی را شروع کنم بخاطر اینکه استعداد و توانایی خود را در کارهای شخصی و نوشتنی بیشتر می دانم. از این لحاظ به فکر ایجاد یک تشکیلات و یا کادر اداری در داخل کشور نبودم و فکر نمی کنم در من این توانایی باشد.من بیشتر توانایی در نوشتن دارم ودر این سال ها هم بیشتر مشغول این کار بودم و در آینده هم فکر می کنم همینطور بصورت فردی در نوشتن فعالیت خواهم کرد. کارهای تشکیلاتی و یا گروهی برای افرادی مناسب است که توانایی کارهای گروهی را دارند.به این لحاظ در پاسخ شما می توانم بگویم که کار برنامه ریزی شده و یا مشخصی بصورت گروهی در داخل افغانستان در نظر ندارم.
سخن نو: درمورد پناهندگی به کشورهای غربی چه نظر دارید؟
کاظمی: واقعیت این است که من هیچگاه این آرزومندی را نداشتم مگر اینکه وضعیت اجتماعی و معیشتی در ایران آنقدر سخت شود که نتوانم تاب بیاورم و در آنصورت هم گزینه ی بعدی افغانستان است نه جوامع غربی.آنهایی هم که به این کشورها مهاجر شدند از روی اظطرار و ناچاری رفتند و به نظر نمی آید که از روی دلخوشی رفته باشند.چرا که نوع کاری که ما می کنیم نیاز به یک جامعه ی مخاطب و همزبان دارد واین چیزی است که در جوامع غربی برای ما میسر نمی شود.برای مثال در ایران من بسیار با احترام در بین جماعت اهل ادب ایران زندگی می کنم.بسیاری از مخاطبان شعر ما جامعه ی ایرانی است.کتاب قصه ی سنگ و خشت من در طی یکسال سه مرتبه چاپ شد و غالبا هم مخاطب ایرانی آن را خرید.از این لحاظ برای من بسیار جذاب و جالب است که ما چنین کسانی در اینجا داریم که مخاطب و مشتری کلام ما هستند .
گذشته ازآن کارهایی که می کنم در ایران امکانش بیشتر است مثلا تصور کنید یکی از کارهایی که می کنم ویراستاری است و ویراستاری کتاب هایی را می کنم که در ایران چاپ می شود و به زبان فارسی است.علاوه بر آن کتا ب های بسیاری از دوستان ایرانی را ویرایش می کنم که در کشور های دیگر برایم این کار مقدور نیست.در برنامه های آموزشی شعر تدریس می کنم.کلا زمینه ی فعالیت هایی که من آن ها را دوست دارم در کشورهای غربی برایم مقدور نمی باشد اگر هم باشد در یک پیمانه ی بسیار محدود در بین مهاجرین می باشد که مهاجرین هم درصد اندکی از ادبیان ما را تشکیل می دهند.علاوه بر آن موقعیت های فرهنگی بهتری در اینجا برای ما فراهم می شود نسبت به کشورهای دیگر.گذشته از اینها برای نسل آینده ی ما که می خواهیم با زبان فارسی و فرهنگ و آداب و رسوم و عقاید و مذهب ما بار بیایند, در کشورهای اروپایی آنچنان تضمینی وجود ندارد.به همین لحاظ رفتن به کشورهای غربی برایم گزینه ی مطلبوبی نبوده است هر چند که بسیاری از اقوام ما در همان کشورها هستند.
سخن نو: پیام شما به فرهنگیان مهاجر ما در کشورهای غربی برای پیشبرد اهدافشان چیست؟
کاظمی: البته من همانطور که عرض کردم مهاجرین ما دو هسته هستند یک عده هستند آنچنان که سعدی می گوید:
گلیم خویش بیرون می کشد ز آب و آن جهت میکند که بگیرد غریق را
ولی یک عده کسانی هستند در کشورهای غربی از نسل جوانتر امثال شما که در کشور دوردست, در استرالیای جنوبی مشغول فعالیت های نشریاتی هستید.این کار بسیار مهم و ارزشمندی است.بسیار انگیزه لازم دارد که یک کسی در آن محیط ناهمزبان و با تعداد کم مهاجر, فعالیت های فرهنگی انجام دهند.من تصور می کنم که نسبت به این نسل و این گروه باید یک حساب ویژه باز کرد که در یک محیط کاملا نامساعد مثل استرالیا باز هم فعالیت های فرهنگی و ادبی می کنند.به این گروه من واقعا درود می فرستم و تقدیر می کنم از زحماتشان.در این وضعیتی که ما می دانیم که غالبا با مشکلات زیادی همچون معیشت و ناهمزبانی با محیط و تناقض های فرهنگی با جامعه ی میزبان دچار هستند ولی در عین حال کار می کنند و مملکت ما به همین عزیزان امید دارد که چراغ فرهنگ افغانستان را در کشورهای مختلف روشن می کنند و ما امیدواریم که این چراغ های پرنور روزی به کشور برگردند.
سخن نو: احساس نیاز به یک مجموعه ی آ موزشی شعر در افغانستان را تا چه حد ارزیابی می کنید؟
کاظمی: احساس نیاز به یک مجموعه ی آموزشی شعر با معیارهای نو و ساده و کارگاهی و سودمند بدون قوانین و پیچیدگی دست و پاگیر قدیم مرا وا داشت که به تالیف کتاب روزنه که یک مجموعه ی آموزشی شعر است بپردازم.این کتاب با استقبال خوبی روبرو شد چه در داخل کشور وچه در خارج و در جامعه ی ایران هم جای خود را باز کرد.این کتاب تاکنون به سه چاپ رسیده است.
سخن نو: وضعیت اجتماعی مهاجرین افغانی را در ایران چگونه ارزیابی می کنید.
کاظمی: با کمال تاسف عرض کنم وضعیت اجتماعی مهاجرین ما در ایران هیچ وقت خوب نبوده و نیست.مهاجرین ما اینجا با مشکلات زیادی دست به گریبان هستند از جمله مشکل معیشت و کار..تقریبا مهاجرین ما در ایران, حق هیچ نوع کاری را ندارند.مهاجرین بسیاری با سخت گیریهای نیروی انتظامی مواجه می شوند و به اردوگاهها برده می شوند.بزرگترین مشکل ویا می توان گفت ظلمی که بر سر راه مهاجرین ماست محرومیت فرزندان مهاجر از تحصیل می باشد.واقعیت این است که هر کسی در هر جای دنیا باید حق تحصیل داشته باشد.شاید بتوان گفت:
دانش آموزان افغان تنها کودکان دنیا باشند که حق تحصیل ندارند.این یکی از ظالمانه ترین رویدادهایی است که بر مهاجرین ما اتفاق می افتد.چون نسل گذشته که بار خود را بسته و رفته است واگر احیانا با مشکل زندگی خود را سپری می کند به شرایط زندگی خود مستهلک شده است ولی اگر نسل جدیدی که می خواهد آینده ی کشور را بسازد بی سواد بار بیاید مصیبت بزرگی برای ما خواهد بود.باز مخصوصا در سال جاری مشکلات و سخت گیری های روی مهاجرین بیشتر شده است و بسیار کم هستند کسانی که از این مشکلات بدور باشند.آنها هم غالبا کسانی هستند که از نظر امکانات مادی در وضعیت خوبی قرار دارند و یا دستشان بجایی بند است از قبیل احزاب و گروهها و دولت وامثال اینها.
سخن نو: با در نظر داشت حقایقی که گفتید و محرومیت هایی وارده بر کودکان افغان در ایران، چه پیام خاصی به مردم ما که در کشورهای اروپایی و غربی و یا کشورهای آسیای میانه هستند و از هر گونه امکانات و شرایط تحصیلی بهره مند هستند، دارید؟
کاظمی: مردم افغانستان در هر کجای دنیا هستند پیوند و ارتباط با یکدیگر را فراموش نکنند و این را به یاد داشته باشند که یک روزی آنها هم در ایران ویا کشورهای مجاور بودند و چه بسا آرزو داشتند که یک روزی از این محرومیت ها نجات پیدا کنند و چه بسا در دل با خود این عهد را داشتند که اگر به یک ساحل امن رسیدند که مشکلات و سختی های زندگی بر سر آنها نبود دست کمک به سوی کسانی که درگیر هستند دراز کنند.ولی وقتی که بیرون می شویم فراموش می کنیم و درگیر یک سلسله مشکلاتی برای خودمان می شویم. مشکلاتی که شاید خودمان برای خود درست می کنیم.به این لحاظ من فکر می کنم که ما نباید این را فراموش کنیم که بین برادران و هموطنان ما کسانی هستند که از نیازهای اولیه ی زندگی خود محرومند و ما وقتی که به نیاز اول زندگی خود رسیدیم حداقل نیاز دوم خود را نگه داریم و سعی کنیم نیازهای اولیه دیگران که در اولویت قرار دارد را بر طرف کنیم.
سخن نو: در جهت حفظ و احیای فرهنگ و زبان در کشورهای اروپایی که کار بسا دشوارو سختی بر سر راه فرهنگیان ما می باشد، چه نظر دارید؟
کاظمی: من تصور می کنم ما باید بسیار واقع بین باشیم و شعار پردازی و خیال پردازی نکنیم به این معنی که اگر ما می بینیم که بعضی از مهاجرین ما از لحاظ فرهنگی , آداب و رسوم , زندگی و معیشت در جامعه ی میزبان حل شده اند و چندان علاقه ای هم به بازگشت به کشور ندارند و فرزندانشان هم خوش دارند که در همان محیط و تربیت بزرگ شوند.ما دیگر انرژی خود را صرف این گروه نکنیم چون چندان سودی دربر ندارد.فرض کنیم فارسی یاد دادن به بچه ای که وقتی کلان شود نمی خواهد به افغانستان برگردد و با مردم ما هم سر و کار ندارد.یک عده از مهاجرین این چنین هستند.ولی یک عده هستند که دل آنها برای کشور می تپد.ما باید احساس ملیت را در آنها زنده نگه داریم.به نوعی همیشه حس ملی در این نسل ایجاد کنیم.وقتی این حس در او ایجاد شد خودش به دنبال فرهنگ و زبان و هنر و آداب و رسوم خود خواهد رفت.متاسفانه ما بسیاری وقت ها این حس را در فرزندانمان از بین می بریم و بخاطر اینکه ملت و کشورمان تحقیر شدند می خواهیم فرزندانمان را از این تحقیر نجات دهیم.فکر می کنیم باید هویت افغان بودنش را در او مکتوم کنیم چرا که ممکن است احساس حقارت کند.. این امر برای ما گران تمام خواهد شد چرا که داشتن حس ملی در فرزندانمان می تواند آنان را به سمت فرهنگ و زبان ما سوق دهد.چنانکه ما کسانی داشتیم که سالها قبل به ایران آمده بودند وحتی شناسنامه ی این مملکت را هم دارند و همه جور امکانات در اختیارشان است ولی چون دلشان برای افغانستان می تپد و در خانواده یشان این حس ملی زنده نگه داشته شده است , به افغانستان بازگشته اند و مظهر خدماتی بوده اند.
سخن نو: در اخیر اگر پیام خاصی برای خوانندگان مجله ی ما دارید، لطف کنید ذکر کنید.
کاظمی: امیدوار هستم که زمینه های ارتباط بیشتری بین ما مهاجرین فراهم شود و ما بتوانیم برای آینده ی مملکت خدمات بیشتری بکنیم. تنها پیام من این است در هر کجایی از این دنیای خاکی هستیم حداقل بدانیم از کجا آمده ایم و حتی اگر به آنجا برنمی گردیم یاد آنجا را از خاطرمان فراموش نکنیم.